
دیگه داشتم کم کم نا امید میشدم از نزول بارون.با خودم می گفتم پاییز تموم شدو اثری از بارون نیست.فکر کردم خدا قهر کرده.اما دیروز سر کلاس وقتی بوی نم بارون به مشامم خورد داشتم بال در می آوردم.از خوشی زیاد رفتم یه دل سیر زیر بارون.هوای دونفره بود.
................................................................................................
خیلی وقته ابری پر پر نشده دل آسمون سبک تر نشده
......................................................................................
دلم از غربت سنجاقک پر
...............................................................................
دومین شماره ی نشریه ی دانشکده به زودی چاپ میشه.آخ که چقدر این کارا سخته.
......................................................
هفته ی گذشته یه جلسه داشتم با هیئت علمی دانشگاه.تجربه ی بسیار خوبی بود
...........................................
راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است
.......................................
دیگه تلویزیون هم برنامه ی جذابی نداره.نمیدونم شاید این منم که بی حوصله ام.صدای تلویزیون آزار دهنده شده.نمیدونم این موجود بی خاصیت و کی اختراع کرده.خدا خیرش بده.
..............................
چرا گرفته دلت؟ مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها
.....................
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
سلام
منزل نو مبارک
حالا شد! اینجا میشه سر زد و لینک داد و از این کارا. قالب قشنگیه. امیدوارم وبلاگ جدید براتون اومد داشته باشه.
خدا قهر نمی کنه.
جمعه شما سر کلاس بودین؟! دیروز شنبه میشه جمعه.
ابر پرپر شد دیگه! چرا میگین خیلی وقته نشده؟!
نشریه چاپ کردن خیلی سخته. من که دو سه بار شروع و ول کردم.
دیگه خیلی چیزا مثل سابق نیست . خیلی چیزا.
ممنون از تشریف فرماییتون.
خیلی سخته گاهی آدم دلش بگیره وهیچکسو نداشته باشه که حرف دلش رو بشنوه.گاهی از غم و گاهی از سختی های زندگی پر و خالی بشه و باز هم هیچکس نباشه تا با اون همراهی کنه.آدم تنها به این دنیا اومده و تنها هم کوله بار اون دنیا رو می بنده.گویا سرنشت همه یکیه