دان هرالد (Don Herald) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال 1889 در ایندیانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد.
بخوانید:
البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد .
اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بیشتر مى رفتم. از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم. بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر . مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم .
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم . از مدرسه بیشتر جیم مى شدم. گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم . سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم. دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم.
بیشتر عاشق مى شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم. به سیرک بیشتر مى رفتم .
در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید "شادى از خرد عاقل تر است
سلام، نه من علامه درس نمیخونم،یه چند سالی هم هست که وارد این عرصه شده ام!!! ولی از کمکی هم دریغ ندارم.
این قسمتش جواب داد : بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر !!!!
خوبه ! موافقم با این حرفای این آقا ! من اگر عمر دوباره داشتم ٬ باز هم همین کارهایی را می کردم که تا الان کردم !!!! ( خواستم یه ضدحال زده باشم به نویسنده این متن با این جمله کلیشه ای شعاری !)
نظر شما:مورچه ها هم عجب فلسفه ای دارند.اما من به شخصه دوست ندارم که از تنهایی گرریزان باشم همیشه با جمع بودن به نفع آدم نیست ترجیح میدم نظر کیگر گور را بپذیرم که اصالت را به فرد می داد نه به جمع!
آفرین باهاتون موافقم!!!
ممنون از حضور سبز شما در وبلاگم
وب شما هم پربار و ارزشمنده
شادمانه وفق باشید.
برگشتم نه آرام اما
ای بابا!!! اگر عمر دوباره داشتم! کمتر از بابام می ترسیدم. اگر عمر دوباره داشتم زودتر وارد دنیای نغمات می شدم. اگر عمر دوباره داشتم... شاید پولدار تر بودم.
خیلی بد می شد!!!! چون اگه عمر دوباره داشتم حداقل شاید بهترین فرد زندگیم رو نمی شناختم.
به نظر شما بد نمی شد؟
می نویسم پس هستم
با یادی از خسرو شکیبایی به روزم